سلام خدا!
یه زمانی یعنی تا همین چند وقت پیش
دو تا از دوستامو با اینکه خیلی منو اذیت
میکردن خیلی دوسشون داشتم.
آخه میدونی؟اون موقعها نفهم بودم.
چشامم بسته بود.هی با خودم میگفتم:
درست میشه.همه چی خوب میشه.
ولی خوب که نشد هیچی، هر روز بدترم شد.
تا اینکه تو یکی از فرشتههاتو واسم فرستادی.
البته این فرشتهی تو از کلاس اول راهنمایی
تا همین امسال که من دوم دبیرستانم باهام
بوده و هست. ولی من ...
ناخواسته نمیدیدمش.یعنی میدیدمش ولی
نه اونطوری که باید میدیدمش.
خلاصه این فرشتهی تو یه کاری کرد که
من چشام باز بشه.
این فرشته باعث شد زندگیم عوض شه
و من دوباره همون دختر شاد قبلی بشم.
اون باعث شد من معنای واقعی دوست رو
بفهمم و مشکلم حل شه.البته با کمک تو.
راستی میدونی اسم این فرشته که میگم چیه؟
اسمش عاطفه ست. خودشم مثه اسم قشنگش
پراحساسه.
خدایا من خیلی ممنونم. هم از تو و هم از دوست
خیلی خوبم عاطفه.
با توام، باتو،خدا
یک کمی معجزه کن
چندتا دوست برایم بفرست
پاکتی از کلمه
جعبهای از لبخن
نامهای هم بفرست
*
کوچههای دل من
باز خلوت شده است
قبل از اینکه برسم
دوستی را بردند
یک نفر گفت به من
باز دیر آمدهای
دوست قسمت شده است
*
باتوام، باتو، خدا
یک دل قلابی
یک دل خیلی بد
چقدر میارزد؟
من که هرجا رفتم
جار زدم:
شده این قلب حراج
بدوید
یک دل مجانی
قیمتش یک لبخند
به همین ارزانی
*
هیچ وقت اما
هیچ کس قلب مرا قرض نکرد
هیچ کس دل نخرید
*
باتوام، باتو، خدا
پس بیا،این دل من، مال خودت
من که دیگر رفتم اما
ببر این دل را
دنبال خودت
«عرفان نظرآهاری»